وقتی او رفت...زمستان امد...!!!






















!!...در حسرت اما

!!...گاهی چه زود دیر میشود

زمستان آمد؛ تو فقط برای گنجشک ها, پشت پنجره دانه بریز .من دیگر مواظب قلب شکسته ام نیستم اما نگران نباش جای تو زیر پلکم است.زمستان آمد؛ تو فقط قول بده در را برای بچه گربه های سر راهی باز میگذاری, من خودم چمدانم را که تمام این سال ها پر از تنهایی هایت کرده ام میبندم.

 

 

زمستان آمد ؛ یادت باشد لباس های گرمت را از گنجه در آورده ام و توی کمد آویزان کرده ام؛ سیگار هم زیاد نکش, این خطوط موازی جای پای من و چرخ های چمدان زود زیر برف سنگین پاک میشود؛ از حرف همسایه هراس نداشته باش. 

 

 

زمستان آمد؛ درخت های بی برگ...کلاغ های بی حیا...دست های من...هو هوی بادی که عاقبت دل تو را برد...موهای آشفته خاطراتم...کسی سر از پنجره بیرون آورد و به ما گفت این وقت علاقه کجا میروید؟ تنها سرم را بلند کردم و گفتم این حرف را پاییز که عاشق شدم زدی؛ حالا سرد است و تو به تصویر بی قاب من و این درخت های عریان و این قار قار ناهنجار نمیایی...وهنوز هم در زمستانم...!

زمستان آمد و تو....................... رفته اي


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 24 / 11 / 1389برچسب:,ساعت 20:6 توسط مهنا|


آخرين مطالب
» نمیبخشمت...
» به سلامتی...
» نیستی...
» اگه نباشی..
» نامرد که میشوی...
» تو...
» نمیفروشم...
» شخصیت شناسی...
» قلب یتیم من....
» باران عشق...
» سال نو مبارک....
» سال نو مبارک..
» چشم ها دروغ نمیگویند...
» غم نگاه اخر...
» تاوان...
» خدایا..
» من به امار زمین مشکوکم...
» خدایا کفرمیگویم..
» اولین روز بارانی رابه خاطر داری؟؟
» منتظر..

Design By : RoozGozar.com